رد شدن به محتوای اصلی

سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند

نوشته زیر به قلم ادیب و نویسنده کشورمان مسعود اسپنتمان به نگارش در آمده است sepitemann@yahoo.com


ارد بزرگ میگوید: سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند،به اسطوره های کشورهای دیگر دلخوش میکند. فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند



اسطوره [همریشه با story] که در زبان فارسی بدان "میث" یا "میتوخت" [همریشه با mythology] میگویند از گونه پیچیده ترین دانشهای انسانی است. از دیدگاه "پوپر" بر هر آنچه که "ابطال پذیری" علمی ندارد، نمیتوان نام دانش و علم نهاد، ازینرو برخی از ناباوران به شوند گستردگی و کران ناپذیری این دانش، آن را نیمه دانشی نیمه علمی میدانند. برخی نیز پا را فراتر نهاده اند و اسطوره را افسانه و نیرنگ و دروغ و حتا لالایی برای خواب بچه ها میدانند. در این میان فردوسی بزرگ، رای دیگری در سر میپروراند:

تو این را دروغ و فسانه مدان / به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد / دگر بر ره رمز معنی برد (فردوسی بزرگ)

او برین باور است که کتاب سراسر اسطوره اش، هرگز دروغ و افسانه نیست. افته هایی درین کتاب هست که خردمندانه و باورپذیر مینماید، اما آنهایی هم که باورناپذیر و فرابودانگارانه به دیده می آید، رمز و رازی در خود میپرورد، که بازگشایی مازهای رازش بر گردن خوانندگان این کتاب سترگ است.
"اسطوره" ها، داستانهایی ملی یا فرا ملی هستند که در گستره ی سرزمینی یا جهانی، راز و رمزهای سرشت آدمی، نوزاییهای طبیعت و بسیاری دانستنیهای دیگر را در بر میگیرند. آنها کلید باغ تو در توی گیتی هستند. هر کس کلید را در دست داشته باشد، گیتی را هم در مشت دارد. ازین روست که "شبستری" میسراید:
مسلمان گر بدانستی که، بت چیست / یقین کردی که دین، در بت پرستیست
او میخواهد بگوید: بتها، پیکرینه شدن اساطیرند؛ به همین شوند همه ی راز و رمزها و پیچیدگیهای جامعه ی تازیان، در بتهایشان نمادینه شده است. چه بسا اگر بتهایشان را فهمیده بودیم، میتوانستیم بهتر به آنها کمک کنیم.

اساطیر یک کشور، کهن الگوی آن کشورند. تفاوت اساطیر کشورها با هم، از دگرسان بودن طبیعت، رخدادها،تاریخ، روح و آداب و رسوم و شیوه اندیشیدن مردم آن کشور شالوده میگیرد؛ هر کوه و دریا در اسطوره یک واژه اند. تا جایی که حتا میتوانیم ادعا کنیم کشورها، فراتر از روند پیشرفت مایگانی و دگردیسی اندامواره شان، همواره کهن الگوی خود را تکرار میکنند. برای نمونه، آیا کسی میتواند تفاوتی میان رهبران مارکسیست شوروی [نمونه استالین]، و تزارهای کهن روسیه [نمونه پطر] و همچنین خاقانهای چین با مائو ببیند؟ و آیا اروپا با یکپارچگی اش، سودای امپراطوری روم را در سر نمیپروراند؟
به هر روی، اسطوره ها گونه ای الگوی ناخودآگاهانه، برای بهره گیری آگاهانه واکنشهای آدمیان در برابر رویدادهای گوناگون روزمره اند با این تفسیر که تاریخ تکرار میشود. کشوری که الگوهای اساطیری اش را فراموش کند محکوم است به بازآموزی و بازآفرینی نمودارهای کهن خود. در این میان، میل به اسطوره خواهی مردمان چنین کشوری را وادار میسازد تا از اساطیر دیگر کشورها بهره گیرند. اما کهن الگوی آن یکی، هرگز روان این یکی را سیراب نمیسازد. و این می انجامد به گونه ای از خودبیگانگی فرهنگی.
مثلی داریم که میگوید: زاغ خواست راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خود را نیز از یاد برد.

در کشوری چون ایران، که اساطیر آن بونده تر و رایومندتر از دیگر فرهنگها چهره پردازی شده اند، یا فراتر از آن، بنابر دبستان هگلیسم، روح ملی کشور خود را باز میتابانند (اندیشه استاد مرتضی ثاقب فر) ، بیگانگی با اساطیر، آسیب پذیری و بی پناهی بیشتری به ارمغان می آورد. روح ملی ایران، در یک گزاره ی کوتاه "جنگ همیشگی میان نیکی و بدی"، و خویشکاری آدمیان در یاوری اهورامزدا برای پیروزی در آن است. روح ملی ایران را در شاهنامه، «کتابی که هیچ ملتی همسان با آن را ندارد؛ آرتور نولدکه» به آشکارا در می یابیم؛ آنهم به خردمندانه ترین شیوه. تا جایی که فردوسی، دیو را، به پیکره ی انسان می آراید:
تو مر دیو را مردم بد شناس / کسی کاو ندارد ز یزدان سپاس
یا در داستان جنگ رستم با اکوان دیو، ناخرسندی خود از ناباورانه بودن داستان را باز میگوید:
خردمند کاین داستان بشنود / به دانش گراید، بدین نگرود
ولیکن چو معنیش یاد آوری / شود رام و کوته کند داوری
تو بشنو ز گفتار دهقان پیر / اگرچه نباشد سخن دلپذیر
از آنچه گفتیم پیداست، اسطوره ها، چراغی روشن بر فراز اندیشه اند، تا آدمیان هیچگاه نژادگی و خویشکاری خود در کوره راه های تاریخ را فراموش نکنند.
ارد بزرگ: "بیچاره فرزندانی که اسطوره های سرزمین خویش را فراموش کنند؛ آنان آسیب پذیر و بی سرپناهند."


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

10 ایده برای کمک به اداره زندگی پرمشغله‌

ساده کردن زندگی لزوماً به این معنی نیست که از چیزهایی که می خواهید در زندگی، بگذرید. درواقع، دقیقاً متضاد این است. ساده کردن زندگی به شما زمان بیشتری برای انجام کارهایی که وقت و انرژی برایشان می خواهید، می دهد (مثل ورزش، کتاب خواندن یا شرکت در یک کلاس آموزشی). این ایده ها را امتحان کنید تا زمان، هزینه، پشتیبانی و فضای بیشتری در زندگی پرمشغله تان ایجاد کنید. 1. یک عادت جدید در خودتان ایجاد کنید و آنرا به سایر اعضای خانواده هم آموزش دهید: هیچوقت بدون اینکه چیزی با خود ببرید اتاق را ترک نکنید. مثلاً اگر در طول شب می خواهید از اتاق نشیمن به آشپزخانه یا اتاق خواب بروید، وسیله ای که باید به محل خود برگردانده شود را در راه با خود ببرید. 2. اگر خانواده پرجمعیتی دارید که تعداد زیادی باید از یک حمام و دستشویی استفاده کنند، برای هرکس یک سبد مخصوص درنظر بگیرید که وسایل مخصوص حمام خود را در آن نگه دارند و حتماً پس از استفاده آنرا به اتاق خود برگردانند. درست مثل زندگی در خوابگاه های دانشجویی. اینکار باعث می شود فضای حمام شلوغ و بی نظم نشود و هرکس به راحتی از وسایل خود استفاده کند و جروبحثی هم پیش ن...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *اسطوره*

- فرگر د اسطوره اکنون در فرگر د اسطوره از خود می پرسیم :اسطوره کیست؟آیا با در نظر گرفتن فرگرده های مردان وزنان کهن و همچنین آگاهی ار اینکه برآزندگان چه کسانی هستند با خود به اندیشه فرو نخواهیم رفت که چه کسی اسطوره است و لزوما چه کسی نیز می بایست اسطوره باشد؟! همانگونه که میدانید اسطوره های" افراد الگو" در جامعه اشخاص مشخصه ای هستند که جامعه افکار وعقاید آنان را می پذیرد واز آنجا که دیدگاههای آدمیان متفاوت است لذا هر کسی اسطوره و الگوی خود را دنبال می کند و درعین حال اینکه چنین کسی چگونه افکاری را دنبال می ند بستگی به آن دارد که هدف ما از دنباله روی از یک اسطوره چه باشد بطور مثال آنکه در زمینه های دینی و مذهبی بدنبال الگوی مناسب است الگوی دینی خود را برمی گزیند و به همین شکل انتخاب ما با درنظر گرفتن ایده ها اسطوره ها والگو ها صورت میگیرد... چرا که آدمی همواره در پی خویش میگردد در " خود واقعی درون خود" را تا دریابد چه را از زندگی طلب می کند و خواهان چیست وکدامین اندیشه و عملی رادر زندگی می پسندد می پدیزد، دوست دارد ویا قبول میکندتا بواسطه ی ان توشه ای برای راه رفتن ...

بخشی از بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *فرمانروا*

- فرگر د فرمانروا آن چنان به ایران علاقه مندم که حتی تمام بهشت را با یک وجب از خاک ایران عوض نمی کنم. «عارف قزوینی» دراین بخش نگاهی اجمالی خواهیم داشت بر تاریخ فرمانروایان ایران وجهان و بر اساس آن به نام جدید فرمانروا خواهیم رسید که بنام پرزیدنت یا رئیس جمهور تغییر یافته است. .... تاریخ گذشتگان نشان می دهد که همانگونه که از نام فرمانروا نیز برمی خیزد درزمان های گذشته فرمانروا کسی بود که درجامعه پیشین فرمان دهنده وآمر و امر دهنده بر دیگران بود و انتخاب یک فرمانروا نیز بدست مردم نبود واز پدر به پسر میرسید درنتیجه مردم یک کشور هیچگونه انتخابی دراین زمینه نداشتند وبدین شکل فرمانروا انسانی صالح بود یا خیر فرقی بحال جوامع آنزمان نمیکرد . وهمچنان نیز درکشورهائی که پادشاه یا فرمانروا حکفرمائی میکند نسل به نسل این مقام به فرزند بعدی به ارث میرسد تفاوت کوچکی که دراین میان صورت گرفته است از لحظ انتخاب در جامعه ی امروزی این است که درصورتی که فرزند اول پادشاهی در ممالک اروپائی دختر باشد دیگر منتظر اینکه فرزند بعدی شاید پسر باشد و یا اینکه حتما پادشاهی پسر دار شود نمی مانند ، و همان دختراول بعنوان...